سالهای زیادی از این جریان گذشت و بخت نصر هم دستش از زندگی کوتاه گشت و اسیر مرگ شد و تخت بابل به دست پادشاهی فروتن و مهربان افتاد.(1)
وی چون بنی اسرائیل را در زنجیر اسارت دید از سرگذشت آنها و علت گرفتاری و اسارت ایشان جویا شد.
درباریانش گفتند؛ اینها از دودمان یعقوب و از بازماندگان داوودند، در دیار شام به سر می برده اند و سرزمین آنان مورد تهاجم قرار گرفته است.
شنیدن سرگذشت بنی اسرائیل، عطوفت را در دل رئوف حاکم جدید برانگیخت و فرمان داد تا افراد متفرق بنی اسرائیل گرد هم آیند و به سرزمین اصلی خویش بازگردند و زندگی را از نو آغاز کنند.
بنی اسرائیل به سرزمین خود بازگشتند و بار دیگر خدا آنها را مورد لطف و عنایت خود قرار داد و مجدد اسباب سعادت و آسایش برای ایشان فراهم گشت.
البته سزاوار بود که بنی اسرائیل از گذشته خود پند و عبرت گیرند و در مقابل نعمتهای بیکران پروردگار سپاسگذار باشند، ولی مردمی که تمام عمر با شرارت و فساد خو گرفته بعید است که از صلح و نیکی لذت ببرند و به اعمال شایسته تمایل پیدا کنند.
بنی اسرائیل به زودی به خوی دیرین خود بازگشتند و به ظلم و ستمگری پرداختند. (تا اینکه خداوند زکریا و یحیی، دو پیغمبر مهربان و دو رسول بزرگوار را به سوی آنها فرستاد ولی آن قوم ظالم خون این دو پیغمبر را ریختند.)(2)گویا آنها تشنه خون هستند و با پیغمبران خدا کینه ای دیرین داشته اند که با آنها اینگونه رفتار می کنند.
[346]
با شهادت زکریا و یحیی و ادامه خودسری و ظلم و ستم بنی اسرائیل، بار دیگر خداوند آنها را در معرض عذاب و انتقام قرار داد و همچون بخت نصر، «تیتوس قیصر روم» را که از جباران زمان خود بود بر آنها حاکم گرداند و بار دیگر سلطنت و مملکتشان متلاشی و معابدشان تخریب گشت و همگی متفرق و با ذلت و خواری در اطراف زمین پراکنده و متواری شدند
.(1) زیرا که با پیامبران به مخالفت برخواستند و به آیات الهی پشت کردند و نافرمانی و تعدی را پیشه خود ساختند ولی خداوند به ایشان وعده داد که در صورت توبه و بازگشت به راه حق آنها را مورد رحمت قرار می دهد و در صورت سرکشی و تعدی، در آتش عذاب و انتقال گرفتار خواهند شد.